غزلیات حافظ - غزل 11
ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما
آبِروی خوبی از چاه زَنَخدان شما
کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند؟
خاطر مجموع ما، زلف پریشان شما
عزم دیدار تو دارد جانِ بر لب آمده
باز گردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟
دور دار از خاک و خون دامن، چو بر ما بگذری
کَاندَر این ره کشته بسیارند، قربان شما
دل خرابی میکند، دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان، جان من و جان شما
کَس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
بِه که نفروشند مستوری به مستان شما
بخت خوابآلود ما بیدار خواهد شد مگر
زان که زد بر دیده آب روی رخشان شما
با صبا همراه بفرست از رخت گل دستهای
بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما
عمرتان باد و مراد ای ساقیانِ بزمِ جم
گرچه جام ما نشد پُر مِی به دوران شما
میکند حافظ دعایی، بشنو، آمینی بگو
روزی ما باد لعل شَکَّرافشان شما
ای صبا با ساکنانِ شهرِ یزد از ما بگو
کِای سر حقناشناسان گوی چوگان شما
گرچه دوریم از بساط قُرب، همّت دور نیست
بندهٔ شاه شماییم و ثناخوان شما
ای شَهنشاه بلند اختر، خدا را همّتی
تا ببوسم همچو گردون خاک ایوان شما
با صدای : صفیه اصلانی (صفا)
https://instagram.com/safa_aslani
انتشار:
اولین نفر کامنت بزار
غزلیات حافظ - غزل 10
دوش از مس...
غزلیات حافظ - غزل 9
رونق عهد ...
غزلیات حافظ - غزل 8
ساقیا برخ...
غزلیات حافظ - غزل 7
صوفی بیا ...
غزلیات حافظ - غزل 6 - به ملازمان سلطان که رساند...
غزلیات حافظ - غزل 5
دل میرود...
غزلیات حافظ - غزل 4
صبا به لُ...
غزلیات حافظ - غزل 3
اگر آن تُ...
غزلیات حافظ - غزل 2
صلاحِ کار...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است