بهزاد، راوی داستان، جوانی است که به عنوان توزیع کننده ی کالا، سراسر هفته را در سفر می گذارند و از نقطه ای به نقطه ی دیگر کشور در رفت و آمد است. بهزاد برای تهیه بلیط اتوبوس به مقصد آستارا به مقابل پیشخوان میرسد که...!!!؟
سپیده و حمیدرضا در تلاش برای یاری رساندن به دختر حادثه دیده، او را به مسافرخانه ای سر راهی انتقال میدهند. در این میان با حضور تصادفی افسر تحقیق نیروی انتظامی و اطلاع او از وقوع حادثه ای فجیع و هولناک ...
سپیده و حمیدرضا در تلاش برای یاری رساندن به دختر ح...
سپیده و حمیدرضا در مسیر بازگشت از سفر خانوادگی خود، با توده هوایی پر باران غافلگیر میشوند؛ در ادامه ی روند بدشانسی های ناشی از این سفر بی برنامه ریزی، با کمبود شدید بنزین مواجه شده و مجبور میشوند از م...
سپیده و حمیدرضا در مسیر بازگشت از سفر خانوادگی خود...
در سه شب متوالی پدیده ای غیرمعمول و وهم آلود، در قامت زنی زیبا، در سیاهی شب و دل کویر، مقابل چشمان پیمان ظاهر میشود. هیچ یک از افراد محلی حرف های پیمان پیرامون مشاهده ی این تجلی ناگهانی در دل کویر را...
در سه شب متوالی پدیده ای غیرمعمول و وهم آلود، در ق...
پیمان به عنوان مدیر کارگاه حفظ و توسعه ی خط آهن سراسری به دشت لوت اعزام می شود. در اولین شب حضور پیمان در کارگاه اتفاقاتی رخ میدهد که مهندس جوان و تازه کار احساس میکند شخصی قصد شوخی با او دارد و کارها...
پیمان به عنوان مدیر کارگاه حفظ و توسعه ی خط آهن سر...
محمدرضا و سرگروهبان، شبی سرد و زمستانی در نقطه صفر مرزی کوه های کردستان مشغول کمین شب هستند و لحظه شماری میکنند که زمان پست پایان یابد و به آسایشگاه بازگردند؛ در همین هنگام محمدرضا با نگاه کردن به دام...
محمدرضا و سرگروهبان، شبی سرد و زمستانی در نقطه صفر...
پس از فاش شدن عشق میان امیرعلی و رعنا، و جدایی اجباری این دو دلداده، امیرعلی در حفره ای عمیق و تاریک از ناباوری و اندوه سقوط میکند و لحظه به لحظه از زندگی طبیعی فاصله میگیرد. در این قسمت سرانجام این ع...
پس از فاش شدن عشق میان امیرعلی و رعنا، و جدایی اجب...
امیرعلی و رعنا عاشق و دلباخته ی یکدیگرند و در آرزوی وصال روزگار میگذرانند. این دو جوان عاشق دور از چشم خانواده به سفری یک روزه می روند و در خیال خود رویای ازدواج می بافند. اما در بازگشت با اطلاع و خشم...
امیرعلی و رعنا عاشق و دلباخته ی یکدیگرند و در آرزو...
مسعود کودکی است که سرپرستی او پس از درگذشت والدینش بر عهده ی تعدادی از خیرین محل قرار گرفته و در مسجد همان محل زندگی میکند.او علاقه ی زیادی به تلوزیون و فوتبال دارد و در پی تدارک راهکاری است تا بازی م...
مسعود کودکی است که سرپرستی او پس از درگذشت والدینش...
سیما با صداهایی مخفوف و هولناک از خواب بیدار میشود و اطراف خانه را در پی یافتن سیامک که برای پیاده روی و ورزش از منزل خارج شده است را جستجو میکند. در این میان؛ جو متشنج روستا و فرار مردم محلی به سوی ک...
سیما با صداهایی مخفوف و هولناک از خواب بیدار میشود...