• 3 سال پیش

  • 3

  • 06:26

آسیاب مخزن

رادیو شیرازی
0
توضیحات
خورشيد وسط آسمان بود و مستقيم مي‌تابيد روي سرم. کف پاهايم از حرارت زمين مي‌سوخت و مغزم داشت جوش مي‌آمد. پدربزرگ به روبه‌رو اشاره کرد و گفت: «اونجا آسياب مخزنه.» مسيري که پدربزرگ اشاره کرد، پر از کهورک بود که صداي جغجغه‌هايشان با باد درآمده بود. آخر مسير هم مي‌رسيد به خرابه‌اي که دورش از اين فاصله سراب بود. خرابه مثل يک قايق وسط درياچه به نظر مي‌رسيد. اطرافمان تا چشم کار مي‌کرد، صحراي خشک بود. بچه که بودم با ديدن سراب کيف مي‌کردم؛

با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads