آشفتۀ لبهای تواَند این غزلیات!
می خواهمت از دل چه بخواهی چه نخواهی
جز عشق تو پیداست مرا نیست گناهی
بی تاب، نگاهم کن و بگذار مرا باز
با نیم نگاهی بکشانی به تباهی
انگار بعید است که دیگر بتوانم
من چشم بپوشم ز نگاهت به نگاهی
آشفتۀ لبهای تواند این غزلیات
دلبستۀ لبخند توام بر سر راهی
من شعر سرودم چه بخوانی چه نخوانی
می خواهمت از دل چه بخواهی چه نخواهی
اولین نفر کامنت بزار
بتاب بر منِ دلداد...
به آیه آیۀ قرآن، م...
شبیه هم، تو منی، م...
ققنوسها...
صدها غزل نشسته در ...
سکوت سرد...
من
خیابانخواب چشمان...
چند وقتی بود خیلی ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است