• 3 ماه پیش

  • 2

  • 02:05

شمارۀ 143 - غزلی از رؤیا باقری

پانصد غزل-بخش پنجم
0
توضیحات

تا از کنارم دانه‌ای را چید، برگشت!


مثل نسیمی لای مو پیچید، برگشت

انگار از عاشق شدن ترسید، برگشت

خوشبختی‌ام این بار می‌آمد بماند

یکدفعه از هم زندگی پاشید، برگشت

مانند گنجشکی که از آدم بترسد

تا از کنارم دانه‌ای را چید، برگشت

آن روز عزرائیل می‌آمد سراغم

دست تو را برگردنم تا دید برگشت

او هم فریب قاب عکسی کهنه را خورد

با شک می‌آمد گرچه بی‌تردید برگشت

بعد از تو شادی باز هم آمد به خانه

اما نبودی، از همین رنجید، برگشت

مثل فقیر خسته و درمانده‌ای که

از لطف صاحب‌خانه ناامّید برگشت

بعد از تو هر دفعه دلم هر جا که پر زد

مثل نسیمی لای مو پیچید، برگشت


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads