• 3 ماه پیش

  • 6

  • 02:37

شمارۀ 138 - غزلی از حسنا محمدزاده

پانصد غزل-بخش پنجم
0
توضیحات

تنها تویی آرامشم، تنهای تنها تو

 

آغاز دنیایم تویی، پایان دنیا تو

دیروزهای دور تو، امروز و فردا تو

با واژه های ناب، خلقت می کنم هر شب

شعری که دارد می شود ورد زبان ها، تو

من، مثل قایقران پیری خسته از امواج

این سوی دریا ماندم و آن سوی دریا، تو

گنجشک های خیس را از گونه ام بردار

در من زمستان است اما شور گرما تو

دنیای من، یخ بسته روی بندهای رخت

دستی که بر می چیندش از هول سرما، تو

یک دسته آهوی فراری از هجوم شیر

از جنگل آشوب روحم می دود تا، تو

قلب مرا با خود ببر، هر جا که می خواهی

حالا که نبض لحظه هایم می زند، با تو

در شیب تند شانه هایت کلبه می سازم

تنها تویی آرامشم، تنهای تنها تو

نه! انتخاب سومی هرگز نخواهم کرد

یا مرگ را بر می گزینم بعد از این یا تو !


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز