مرا غم تو می کشد در آتش بهانهها
چگونه می رود به سمت بیکرانهها؟
که ابر گریه می کند برای رودخانهها
پرنده غافل است از این که تندباد می رسد
وگرنه باز هم بنا نمیشد آشیانهها
و این چنین که این همه زعشق رنج می برند
مرا غم تو می کشد در آتش بهانهها
چراغ و چشم آسمان! ستاره ها تو، ماه، تو
پس از تو تار می شود شبِ تمامِ خانهها
اگر چه زخم می زنی ولی تو را نوشته اند
به روی صفحۀ دلم خطوطِ تازیانهها
خلاصه بر درختِ دل، تو باید آشیان کنی
وگرنه می سپارمش به دست موریانهها
اولین نفر کامنت بزار
خدا کند <...
گرمی
من نارون صاعقهخور...
من
عشق قلیانیست با ط...
بغض جانک...
تمشکی سرخ را
شکوه خند...
حالا که آمدی چه قَ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است