زنجیر نگاه تو که پابند نباشد
بگذار زمان روی زمین بند نباشد
حافظ پی اعطای سمرقند نباشد
بگذارکه ابلیس دراین معرکه یک بار
مطرود ز درگاه خداوند نباشد
بگذار گناه هوس آدم و حوّا
بر گردن آن سیب که چیدند نباشد
مجنون به بیابان زد و لیلا... ولی ای کاش
این قصّه همان قصّه که گفتند نباشد
ای کاش عذاب نرسیدن به نگاهت
آن وعدۀ نادیده که دادند نباشد
یک بار تو در قصۀ پرپیچ و خم ما
آن کس که مسافر شد و دل کند نباشد
آشوب، همان حس غریبیست که دارم
وقتی که به لبهای تو لبخند نباشد
در تک تک رگهای تنم عشق تو جاریست
در تک تک رگهای تو هرچند نباشد
من میروم و هیچ مهم نیست که یک عمر
زنجیر نگاه تو که پابند نباشد
وقتی که قرار است کنار تو نباشم
بگذار زمان روی زمین بند نباشد!
اولین نفر کامنت بزار
نگاه پنج...
تنها تویی آرامشم، ...
دلیل دل ...
دنیای مر...
من بی تو سرد و
مرا غم تو می کشد <...
خدا کند <...
گرمی
من نارون صاعقهخور...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است