بی شبهه آفریده تو را از ژن شراب
روزی خدا به سینۀ من پا گذاشته
مهر تو را درون دلم جا گذاشته
تا من برای یافتنت دربهدر شوم
دیوار را کشیده و در را گذاشته
بی شبهه آفریده تو را از ژن شراب
آن کس که در خمار تو ما را گذاشته
با زر کشیده خط لبت را و ناگزیر
در موزه اش برای تماشا گذاشته
چون آسمان حسود شده از دل زمین
چشم تو را گرفته و دریا گذاشته
تا تو جهان بگیری بر روی روی تو
سرمایه ای به وسعت دنیا گذاشته
هم قند در قبال سمرقند داده و
هم خال در ازای بخارا گذاشته
تحریم کرده نعمت می را برای ما
در سفرۀ لبان تو اما گذاشته
او خاک را به پای تو پایین کشیده و
خورشید را به دست تو بالا گذاشته
با فاصله کشیده اگر مهر و ماه را
ما بین شان برای شما جا گذاشته
روزی که یاد داده به تو ناز و غمزه را
انگشت روی ضعف دل ما گذاشته !
چشمت چنان فریفت ندانستم از سرم
برداشته کلاه مرا یا گذاشته
من از خدا چگونه بپرسم که پس چرا
جفت مرا کشیده و تنها گذاشته
اولین نفر کامنت بزار
به دست باد
دوران او...
پرواز چش...
من
باید تو را
جهان
در پرده ماند
از نور ن...
رؤیای مر...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است