از آسمان ابریام تقدیر میبارد!
از آسمان ابریام تقدیر میبارد
یعنی دل من سرنوشت مبهمی دارد
دستم که عمری بیطرف بود، از تو بعد از این
دیگر نمیخواهد که آسان دست بردارد
مانند من در رفتن و ماندن دو دل هستی
آری، تو هم بی من دلت طاقت نمی آرد
من کوچۀ تنهایم اما در سکوت من
تنها تو هستی آنکه باید گام بگذارد
چشمان این کوچه همه شب کهکشانها را
پیش خودش، راه عبور تو می انگارد
این کوچه، گرچه کوچهای بن بست و بی عابر -
میخواهد اما خویش را دست تو بسپارد :
تا بلکه لحظه لحظۀ اندوه خود را نیز
با انعکاس گام هر گام تو بشمارد
اولین نفر کامنت بزار
پنجره بیقرار تو، ...
تنهای من...
چگونه ف...
چو نگار من فریبا، ...
فریاد قر...
من
خزان و ب...
دلِ ستاره شکسته، «...
عرق شرمِ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است