خوش میرود از شوق تو با قافلهٔ اشک
ای سلسله ی شوق تو بر پای نگاهم
سرشار تمنای تو مینای نگاهم
روی تو ز یک جلوۀ آن حسن خداداد
صد رنگ گل آورده به صحرای نگاهم
تو لحظهٔ سرشار بهاری که شکفتهست
در باغ تماشای تو گل های نگاهم
بی روی تو چون ساغر بشکسته تراود
موج غم و حسرت ز سراپای نگاهم
تا چند تغافل کنی ای چشم فسونکار
زین راز که خفتهست به دنیای نگاهم؟
سرگشته دود موج نگاهم ز پی تو
ای گوهر یکدانۀ دریای نگاهم
خوش میرود از شوق تو با قافلهٔ اشک
این رهسپر بادیهپیمای نگاهم
اولین نفر کامنت بزار
آهوی وح...
می دانی...
خندۀ صبح...
ای نگاهت ...
شهر خاموش من!
آواز باد و باران
کوچه باغ خاطرات
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است