آهوی وحشی و در چشمۀ روشن نگرستن
نه توانم به تو پیوستن و نی از تو گسستن
نه ز بند تو رهایی نه کنار تو نشستن
ای نگاه تو پناهم! تو ندانی چه گناهیست
خانه را پنجره بر مرغک طوفانزده بستن
تو مده پندم از این عشق که من دیر زمانی
خود به جان خواستم از دام تمنای تو رستن
دیدم از رشتۀ جان دست گسستن بوَد آسان
لیک مشکل بوَد این رشتۀ مهر تو گسستن
امشبت اشک من آزرد و خدا را که چه ظلمیست
ساقۀ خرم گلدان نگاه تو شکستن
سوی اشکم نگهت گرم خرامید و چه زیباست
آهوی وحشی و در چشمۀ روشن نگرستن
اولین نفر کامنت بزار
می دانی...
خندۀ صبح...
ای نگاهت ...
شهر خاموش من!
آواز باد و باران
کوچه باغ خاطرات
به پژواک صدا دمساز...
جانانه در کنار، ول...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است