جانانه در کنار، ولی غمگسار نیست
جانانه در کنار، ولی غمگسار نیست
سوزم ز درد و با منش از قهر کار نیست
دستم به زلف پُرشِکن او نمیرسد
بخت وصال و دولت بوس و کنار نیست
بس آزمودهایم در این دیرِ دیرگرد
دردی کشندهتر ز غم انتظار نیست
آنجا که پای صحبت گل در میان بوَد
ما را غمی ز سرزنش نیش خار نیست
از کام و نام بهره ندارد به روزگار
آن کس که بیقرار سر زلف یار نیست
با خلق روزگار به مهر و وداد باش
کس را خبر ز پیچ و خم روزگار نیست
دامن مکش ز دست وفا از سر غرور
فرداست کز من و تو نشان جز غبار نیست
اولین نفر کامنت بزار
امید از تو نشویم <...
خوشتر ز دوا
ز راه مهر، تو
چون سنگ...
خزان گلبنِ سبز
در فراق یار گرید!<...
اى بهار بیخزان
هنوز آن <...
ثبات عهد مرا دیدی ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است