خوشتر ز دوا بلای عشقت
تا دل شده مبتلای عشقت
سر باختهام به پای عشقت
بيگانه شود ز هر دو عالم
آن کس که شد آشنای عشقت
آفاق پر است و گوش ما کر
از همهمه و صدای عشقت
از بام و در و هوا نيوشد
عاشق همه جا نوای عشقت
سر پيش شهان نمیکند خم
هر کس که شود گدای عشقت
بيمار که از دواست بيزار
خوشتر ز دوا بلای عشقت
سر میرسدش به عرش آن کو
انداخته سر، به پای عشقت
بيرون نکند وفای مسکين
يک لحظه ز سر هوای عشقت
اولین نفر کامنت بزار
ز راه مهر، تو
چون سنگ...
خزان گلبنِ سبز
در فراق یار گرید!<...
اى بهار بیخزان
هنوز آن <...
ثبات عهد مرا دیدی ...
دوباره خیمه،
رسد هنوز به گوش دل...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است