• 6 ماه پیش

  • 39

  • 01:57

شمارۀ 161 - غزلی از دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی

پانصد غزل - بخش چهارم
0
توضیحات


 

اشکم که به دنبال تو آوارۀ شوقم


در یاد منی حاجت باغ و چمنم نیست

جایی که تو باشی خبر از خویشتنم نیست

اشکم که به دنبال تو آوارۀ شوقم

یارای سفر با تو و رای وطنم نیست

این لحظه چو باران فرو ریخته از برگ

صد گونه سخن هست و مجال سخنم نیست

دل می تپدم باز درین لحظۀ دیدار

دیدار، چه دیدار؟ که جان در بدنم نیست

بدرود و سفر خوش به تو آنجا که رهایی‌ست

من بستۀ دامم، ره بیرون شدنم نیست

در ساحل آن شهر تو خوش زی که من اینجا

راهی به جز از سوختن و ساختنم نیست

تا باز کجا موج به ساحل رسد آن روز

روزی که نشانی ز من الا سخنم نیست

 

 

 


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز