سامان دل، به جرعۀ فرجام داده ایم
مستیم و دل به چشم تو و جام داده ایم
سامان دل، به جرعۀ فرجام داده ایم
محرم تری ز مردمک دیدگان نبود
زآن با نگاه سوی تو پیغام داده ایم
چون شمع اگر به محفل تو ره نیافتیم
مهتاب وار، بوسه بر آن بام داده ایم
دور از تو با سیاهی شبهای غم گذشت
این مردنی که زندگیاش نام داده ایم
با یاد نرگس تو چو باران به هر سحر
صد بوسه بر شکوفۀ بادام داده ایم
وز موجخیز فتنه، دل بی شکیب را
در ساحل خیال تو، آرام داده ایم
اولین نفر کامنت بزار
آهوی وح...
می دانی...
خندۀ صبح...
ای نگاهت ...
شهر خاموش من!
آواز باد و باران
کوچه باغ خاطرات
به پژواک صدا دمساز...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است