دیدی ای دل که غمِ عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یارِ وفادار چه کرد
آه از آن نرگسِ جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردمِ هشیار چه کرد
اشکِ من رنگِ شفق یافت ز بیمِهری یار
طالعِ بیشفقت بین که در این کار چه کرد
برقی از منزلِ لیلی بدرخشید سحر
وَه که با خرمنِ مجنونِ دلافگار چه کرد
ساقیا جامِ مِیام دِه که نگارندهٔ غیب
نیست معلوم که در پردهٔ اسرار چه کرد
آن که پُرنقش زد این دایرهٔ مینایی
کس ندانست که در گردشِ پرگار چه کرد
فکرِ عشق آتشِ غم در دلِ حافظ زد و سوخت
یارِ دیرینه ببینید که با یار چه کرد
اولین نفر کامنت بزار
راهی بزن که آهی بر سازِ آن توان زد
شعری...
یارم چو قدحْ به دست گیرد
بازارِ بُتانْ ...
تا سرِ زلفِ تو در دستِ نسیم افتادست
دلِ...
برو به کارِ خود ای واعظ این چه فریادست
...
۱
نسیمِ بادِ صبا دوشم آگهی آورد
که ...
صبا وقتِ سحر بویی ز زلفِ یار میآورد
دل ش...
چه مستی است؟ ندانم که رو به ما آورد
که ...
رَواقِ منظرِ چشمِ من آشیانهٔ توست
کَرَم ن...
حَسْبِ حالی نَنِوِشتی و شد ایّامی چند
م...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است