مستی کن و دست افشان
می گریم و می خندم، دیوانه چنین باید
می سوزم ومی سازم، پروانه چنین باید
می کوبم ومی رقصم، می نالم ومی خوانم
در بزم جهان شور مستانه چنین باید
من این همه شیدایی، دارم ز لب جامی
در دست تو ای ساقی، پیمانه چنین باید
خلقم ز پی افتادند، تا مست بگیرندم
در صحبت بی عقلان، فرزانه چنین باید
یک سو بردم عارف، یک سو کشدم عامی
بازیچۀ هر دستی، طفلانه چنین باید
موی تو و تسبیح شیخم به در از ره برد
یا دام چنان باید، یا دانه چنین باید
بر تربت من جانا، مستی کن ودست افشان
خندیدن بر دنیا، رندانه چنین باید
اولین نفر کامنت بزار
به صفای دل، جهانی ...
بسوخت جان حریفان ز...
آن سرو گلاندام کج...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است