همراه شو
بنیوش
بنوش
بنوشان
شب هفتصد و بیست و پنجم ۷۲۵
حکایت اردشیر و حیاتالنفوس
در میان باغ قصری دید بلند و بسیار کهن که نقشها و سپیدیهای او از هم فروریخته بود.
این باغ نه ملک من است و نه اجارهاش کردهام، من باغبان این باغم. در هر ماه یک دینار اجرت دارم.
به خدا سوگند اندوه تو بار دوش من گردید. چه میگویی اگر کسی با تو احسانی کند؟
هر که با من احسان کند ذخیره روز رستخیز خواهد شد.
تصویر را تصور کن!
بینخطهای هر خبر و هر داستان را ببین و تصور کن و بشنو!
به روالهای ناروایی که هنوز از پسِ قرنها برقرار مانده بیندیش!
هزار و یک شب
ترجمهی عبداللطیف تسوجی تبریزی
قصّهگو #شهرزادفتوحی
تنظیم #مجتبی_میرسمیعی
باشد که قصّه، چترِ باران غصّهها شود
باشد که قصّه، صدفِ آرامشی باشد
در دریاهای توفانی این جهان
هنر و زندگی شهرزاد
بشنوید
🌀
https://www.youtube.com/playlist?list=PLPpgSsdZeHm0DKO5jWxbXXmC-FelHleB0
#هزارویکشب #هزار_و_یک_شب
Shahrzad Art&Life
مشتاق پیشنهاد و نقد و نظر شما هستم:
🕯️
اولین نفر کامنت بزار
همراهشو
بنیوش
همراهشو
بنیوش
همراهشو
بنیوش
همراهشو
بنیوش
همراهشو
بنیوش
بنوش
بنوشان
همراهشو
همراهشو
بنیوش
بنوش
بنوشان
داستان کوتاه
«قفسهٔ بایگانی»
...
سفرنامهی حاجیمهندس
(سفرنامهی فرش) ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است