چند هفته بعد، کارال به فروشگاه مركزي شهر رفت تا هم گردشی کرده باشد و هم اگر چیز چشمگیری دید به خودش هدیه کند تا شاید از این کسلی نجات یابد. در قسمت شالهاي نازك كشميري دنبال چيزي مي گشت كه چشمگير باشد. جلوي آينه ايستاده و داشت سومين شال را امتحان مي كرد كه ببيند بهش مي آيد يا نه كه عكس مورتیس توي آينه افتاد و دست او همانطور در هوا بی حرکت ماند.
نویسنده: فرنگیس آریان پور
اولین نفر کامنت بزار
کارال بعد از چند لحظه گشت و گذار توجه خودش را م...
امواج آب مرا کم کم آرام کردند. آفتاب به خانه خو...
چند روز بعد راهی تعطیلات شدم. نیاز به فرصتی برا...
چند شب بعد، هيچ اتفاقي نيفتاد كه خوب معلوم بود ...
نميدانم، چه اتفاقي افتاد، ولي در يك آن صحنه زي...
راه برگشتن به هتل را تقريباً دويدم. دلم مي خواس...
چند مجله به زبان انگليسي برداشتم و به اتاقم برگ...
چاي را سر كشيدم و تفريحي و گردشكنان به هتل برگ...
از پشت پنجره اتاق هتل، خيابان در آن پايين دنياي...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است