توضیحات
«سوزان» یکی از معروفترین و در عینِ حال پیچیدهترین و عجیبوغریبترین آهنگهای لئونارد کوهن است. یکی از دلایل آن این است که نمیتوانیم به راحتی از منظور او از به کار بردنِ عبارت «لمس کردن بدنِ بینقص تو با ذهن» سردربیاوریم. لیزا وارنسکی در این مقاله به کمکِ پدیدارشناسی هوسرل و مرلو-پونتی و در نسبت با این آهنگ، نشان میدهد که ما جهان را از طریقِ بدنهایمان تجربه میکنیم، و به صورت ضمنی در طولِ تجربهمان، از خودمان آگاه میشویم. ما نه تنها از طریق بدنمان جهان را درک میکنیم و به نوعی میتوان گفت بدنِ ما مقوم دیدگاه ما دربارهی جهان است، بلکه دیگران نیز به خاطرِ این بدنمند بودنِ ماست که میتوانند با ما ارتباط برقرار کنند. وارنسکی سپس به کمکِ مفهوم «دیگری» که از فلسفهی هگل نشات گرفته است، به اهمیت رابطهی فرد با موجوداتِ آگاهِ دیگر- روابط بیناسوژهای- در توانایی ما برای خودآگاهی بازتابی میپردازد؛ ما زمانی نسبت به خودمان آگاه میشویم که توسط دیگران درک شویم. او در نهایت به نقش معرفتشناسانهی رابطهی عاشقانه اشاره میکند که براساسِ آن اگر رابطهی عاشقانهی درستی میان خود و دیگری شکل بگیرد میتواند به درک عمیقتر آنها از خودشان بینجامد. در عبارت «لمس کردن بدن بینقص تو با ذهن» بدن، صرفاً به عنوان یک ابژه مطرح نیست؛ بدن بهمثابه زمینهی فعالیت جسمانی و وسیلهی بیان «من» به عنوان سوژه است. لمسِ کردنِ بدنِ بینقص فردی، در میان چیزهای دیگر، ایفا کردنِ نقشِ آینهی جادوییست، آینهای که نه صرفاً چیزی را که هست، بلکه چیزی را که میتواند باشد هم بازتاب میکند.