گلهای شمعدانی همه شکل تو هستن
رنگین کمان را بر سر زلف تو بستن
تا طاق ابروی بت من تا به تا شد
دردی کشان پیمانه هاشان را شکستند
تو میر عشقی تو میر عشقی عاشقان بسیار داری
پیغمبری با جان عاشق با جان عاشق کار داری
یک چکه ماه افتاده بر یاد تو وقت سحر
این خانه لبریز تو شد شیرین بیان حلوای تر
امشب تمام عاشقان را دست به سر کن
یک امشبی با من بمان با من سحر کن
بشکن سر من کاسه ها و کوزه ها را
کج کن کلاه دستی بزن مطرب خبر کن
(محمد صالح علا )
اولین نفر کامنت بزار
تهران...هوای سُربی آذر... ولیعصر
دور از ...
هنگام که گریه می دهد ساز
این دود سرشت ابر...
عمقِ آخرین حرفها
گلدان کوچکت را به روی پنجره گذاشتی تا باران بگی...
دلم را به بودن تو خوش کرده ام /
ای بودنت ...
تو می دانی از کدام سمت می شود به دریا رسید ؟
در این شبهای بارانی ، در این شبهای پاییزی ...
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در ا...
بارانی که روزها بالای شهر ایستاده بود عاقبت با...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است