بارانی که روزها بالای شهر ایستاده بود عاقبت بارید /
تو بعد ِ سالها به خانه ام می آمدی…
تکلیف ِ رنگ موهات در چشم هام روشن نبود/
تکلیف ِ مهربانی، اندوه، خشم و چیزهای دیگری که در کمد آماده کرده بودم
تکلیفِ شمع های روی میز
روشن نبود…
من و تو بارها زمان را در کافه ها و خیابان ها فراموش کرده بودیم
و حالا زمان داشت از ما انتقام می گرفت (گروس عبدالملکیان )
اولین نفر کامنت بزار
از عمر همیشه حاصلم پاییز است/
انگار که در...
از غم خبری نبود اگر عشق نبود/دل بود ولی چه سود ...
معنای زنده بودن من ، با تو بودن است..
نزد...
در اپیزود پانزدهم خواهید شنید :
باید باور کنیم تنهایی تلخ ترین بلای بودن نیست /...
در پس درهای شیشهای رویاها /
در مرداب بی ...
وقتی دلم تنگ می شود همه ی ابرهای عالم می آیند...
از پنجره می آیی / با چتری از بهار و کوزه ای از ...
صبح
سوار بر قطار ستارگان سحرگاهی از ره رس...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است