تهران...هوای سُربی آذر... ولیعصر
دور از نشاط صبح و کبوتر... ولیعصر
سرسام بنزها و صدای نوارها
شبهای بیچراغ و مکدّر ولیعصر
خاموش در بنفش مِه و آسمانخراش
در برزخی سیاه شناور، ولیعصر
پنهان در ازدحام کلاغان بیاثر
زیر چنارهای تناور، ولیعصر
خالی از اتفاقِ رسیدن، تمام روز
تاریک و سرد و دلهرهآور، ولیعصر
با لنزهای آینهای پرسه میزنند
ارواح نیمهجانِ زنان در ولیعصر
مانند یک جذامی از خود بریده است
در های و هوی آهن و مرمر، ولیعصر
یک روز جمعه سر زده، آقا، بیا ببین
تو نیستی چه میگذرد در ولیعصر
( مریم سقلاطونی )
اولین نفر کامنت بزار
هنگام که گریه می دهد ساز
این دود سرشت ابر...
عمقِ آخرین حرفها
گلدان کوچکت را به روی پنجره گذاشتی تا باران بگی...
دلم را به بودن تو خوش کرده ام /
ای بودنت ...
تو می دانی از کدام سمت می شود به دریا رسید ؟
در این شبهای بارانی ، در این شبهای پاییزی ...
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در ا...
بارانی که روزها بالای شهر ایستاده بود عاقبت با...
از عمر همیشه حاصلم پاییز است/
انگار که در...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است