در چنین حالی رهگذری شترسوار قیس را سرگشته در بیابان می بیند و تلخ ترین خبر را به او می دهد: تو در عشق دختری آوارۀ کوه و بیابان هستی که پشت پا بر عشقت زد و عروس شد! قیس با شنیدن این خبر از هوش می رود و چون به هوش می آید سر بر زمین می کوبد و جامه بر تن می درد و زبان به شِکوِه می گشاید و در عالم خیال با لیلی به گلایه سخن می گوید که چرا پیمان عشق را شکسته است؟ عذر خواهی رهگذر و تصحیح خبر که لیلی به ناچار و ناخواسته عروس شده اما همچنان به تو وفادار است دیگر سودی به حال قیس ندارد!
اولین نفر کامنت بزار
در قسمت نخست، چگونگی تولد و رشد قیس و رفتن او ب...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است