مِیِ عشق
غزل شمارهٔ ۶۸۳
ز خاک من اگر گندم برآید
از آن گر نان پزی مستی فزاید
خمیر و نانبا دیوانه گردد
تنورش بیت مستانه سُراید
اگر بر گور من آیی زیارت
تو را خرپشتهام رقصان نماید
میا بی دف به گور من برادر
که در بزم خدا غمگین نشاید
زنخ بربسته و در گور خفته
دهان افیون و نُقل یار خاید
بِدرّی زان کفن بر سینه بندی
خراباتی ز جانت درگشاید
ز هر سو بانگ جنگ و چنگ مستان
ز هر کاری بهلابد کار زاید
مرا حق از مِیِ عشق آفریدهست
همان عشقم اگر مرگم بساید
منم مستی و اصل من مِیِ عشق
بگو از می به جز مستی چه آید؟
به بُرج روح شمسالدین تبریز
بپرد روح من یک دم نپاید
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است