| به آرومی قدم به قلبم گذاشتی / بدون هیچ هیاهویی / تنها با یه زمزمه آروم
از همون لحظههای اول به زودی فهمیدم / اون کسی که قبل از طلوع زمان / اسمش رو کنار اسمم نوشته بودن تو بودی . . . |
| در این داستان برای اولین بار چیزهایی از زبان مارک خواهیم شنید؛ برادر دیگه لوری. بعد پای صحبتهای لوری خواهیم نشست. داستان این قسمت راجع به عشقه. نوامبر 1986 تا آوریل 1987|
| کاری از امین علیزاده |
| با همراهی امیر علیزاده |
| با هدفون گوش کنید |
| شبکههای اجتماعی ما: |
| Telegram: t.me/ravanipod |
| Instagram: instagram.com/ravanipod |
| Castbox: b2n.ir/ravanipod.castbox |
| Apple podcasts: b2n.ir/ravanipod.itunes |
| Google podcasts: b2n.ir/ravanipod.googlepod|
|مطالب تکمیلی: instagram.com/ravanipod |
| حمایت مستقیم مالی از ما: hamibash.com/ravanipod |
اولین نفر کامنت بزار
| یه وقتایی فکر میکنم که انگار بقیه نابینان / چ...
| من و لوری نشسته بودیم و صحبت میکردیم که...
| یه بار با مادرم رفته بودیم خرید تو یه مرکز تج...
| همه چیز از نظر ما روبراه میومد. وقت شام مشتاق...
| اگرچه آدام دوست من بود/ولی من او را خوب نمیش...
📝 دوباره اونجا بودیم. راس ساعت شیش و نیم عصر، ...
📝 وقتی به من نگاه میکرد، همیشه رازی در چشماش ب...
📝 هر شب وقتی از مترو به بیمارستان پینویتنی می...
- سلام خانم شیلر. اجازه دارم چند لحظهای ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است