| یه وقتایی فکر میکنم که انگار بقیه نابینان / چرا این جزئیات بینقص و کامل رو در چیزهایی که در کلیت پر از عیب و ایرادن نمیبینن؟ / درسته به سنگفرش آجری پیادهرو که نگاه میکنی، کلی آجر کجوکوله، شکسته، و از جا درومده میبینی / اما اونها در نهایت یه مسیر صاف برات درست کردن که توش بتونی راه بری . . . |
| در این داستان چیزی در حال جوانه زدنه. یه نقطه عطف مهم در مسیر یه بیماری روانی. ژانویه تا اکتبر 1986|
| کاری از امین علیزاده |
| با همراهی امیر علیزاده |
| با هدفون گوش کنید |
| شبکههای اجتماعی ما: |
| Telegram: t.me/ravanipod |
| Instagram: instagram.com/ravanipod |
| Castbox: b2n.ir/ravanipod.castbox |
| Apple podcasts: b2n.ir/ravanipod.itunes |
| Google podcasts: b2n.ir/ravanipod.googlepod|
|مطالب تکمیلی: instagram.com/ravanipod |
| حمایت مستقیم مالی از ما: hamibash.com/ravanipod |
اولین نفر کامنت بزار
| من و لوری نشسته بودیم و صحبت میکردیم که...
| یه بار با مادرم رفته بودیم خرید تو یه مرکز تج...
| همه چیز از نظر ما روبراه میومد. وقت شام مشتاق...
| اگرچه آدام دوست من بود/ولی من او را خوب نمیش...
📝 دوباره اونجا بودیم. راس ساعت شیش و نیم عصر، ...
📝 وقتی به من نگاه میکرد، همیشه رازی در چشماش ب...
📝 هر شب وقتی از مترو به بیمارستان پینویتنی می...
- سلام خانم شیلر. اجازه دارم چند لحظهای ...
📝 بیمار آشفته و مضطرب باقی مانده است و متناوبا...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است