• 6 سال پیش

  • 2.2K

  • 37:22

سرهنگ تمام

داستان شب
2
توضیحات
اگرچه گفتن این مطلب برایم چندان خوشایند نیست ، اما به این نتیجه رسیده ام که توانایی نوشتنم کاملا بستگی به پنجره ای دارد که رو به خانه سرهنگ باز می شود. به نظر ابلهانه می آید اما امروز صبح ، راس ساعت 6 که رادیو برای چندمین بار اخبار کپک زده دیروز را نشخوار می کرد، صدای برخورد میله های آهنی با کفپوش پیاده رو ، بعد از 4 هفته دوباره مرا پشت پنجره کشاند و درست همان لحظه دریافتم که از روزی که سرهنگ پنجره قدی اتاق نشیمنش را باز کرد و تمام فحش هایی که در طول هفتاد سال به گنجینه گوهربار دانشش سپرده بود، در چند ثانیه نثارم کرد، حتی یک کلمه هم ننوشتم... داستان "سرهنگ تمام" نویسنده : آتوسا افشین نوید خوانش : غزال صداقت

shenoto-ads
shenoto-ads