• 7 سال پیش

  • 2.2K

  • 03:21
توضیحات
یکی بود یکی نبود وقتی سرباز صدایمان کرد پدرم روی رانم نشسته بود! باید از لابه لای جمعیتی که توی راهرو مدام در حال رفت و آمد و وراجی بودن رد می شدیم تا به اتاق قاضی برسیم... داستان "شکایت" نویسنده و خوانش : کامبیز آریان زاد

با صدای
کامبیز آریان زاد

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads