• 7 سال پیش

  • 2.9K

  • 35:45
2
توضیحات
رو می کنه به مادرم که : این پسره سر من داد می زنه می بینی؟ مادرم گفت داره از شما سوال می پرسه . 10 بار پرسیده جواب ندادی. سه سال پیش رفتیم شنوایی سنجی و یه سمعک درجه یک براش گرفتیم که بعد مدتی استفاده نکرد و گفت گوش های خودم مگه چشه ؟ هیچ چیش نبود . فقط سنگین بود . بیشتر وقت ها هم هیچی نمی شنید . ناچار بودیم داد بزنیم و وقتیم که داد می زدیم می گفت : چرا سر من داد می زنین؟ به مادرم می گفت یه چیزی به این پسره بگو. آخه آدم سر پدرش داد می زنه ؟ بعد اشک توی چشماش جمع می شد و از محبت هایی که به من کرده بود حرف می زد... داستان "بابام" نویسنده : جعفر مدرس صادقی خوانش : پردیس پرتو

shenoto-ads
shenoto-ads