داستان درباره مادری به نام آذر به نام آذر است که از شوهر معتادش جدا شده است در حالی که از او ایدز گرفته ... و دختری به نام مهگل دارد که دختر بچه ای مدرسه ای است و او هم مبتلا به این بیماری است...
داستان "پیش گنجشک ها"
گوشه ای از کتاب "از اعماق"
نویسنده : یاسمن شکرگزار
خوانش : غزال صداقت
توی عالم خودم بودم و داشتم با خودم حرف می زدم. وقتی متوجه حرف زدن خودم با خودم شدم، بغض کردم . به خودم گفتم پسر ! چرا با خودت حرف می زنی توکه این طوری نبودی ؟ خودم گفت : نمی دونم ولی بالاخره منم باید ...
توی عالم خودم بودم و داشتم با خودم حرف می زدم. وقت...
این داستان یک تاکسیران است که خانمی لهستانی را در آلمان سوار می کند و قرار است منتظر بماند تا او را دوباره برگرداند. و گفتگوی میان آن ها تا رسیدن به مقصد شنیدنی است. زن قصد دارد که مچ همسر خیانتکار ...
این داستان یک تاکسیران است که خانمی لهستانی را در...
رو می کنه به مادرم که : این پسره سر من داد می زنه می بینی؟ مادرم گفت داره از شما سوال می پرسه . 10 بار پرسیده جواب ندادی. سه سال پیش رفتیم شنوایی سنجی و یه سمعک درجه یک براش گرفتیم که بعد مدتی استفاده...
رو می کنه به مادرم که : این پسره سر من داد می زنه ...
یک روز صبح مرا اعدام کردند. بهار بود یا زمستان نمی دانم . به هر حال یک وقتی مرا اعدام کردند. گناهم رفاقت با تمساحی استثنائی بود . تمساحی آفریقایی که گریه نمی کرد. فرمانده سعی کرد اخم کند ولی باور کنید...
یک روز صبح مرا اعدام کردند. بهار بود یا زمستان نمی...
مکالمه تلفنی پدری که فردای صبح عروسی دخترش با خانه آن ها تماس می گیرد و دامادش را متهم می کند که باعث آزار دخترش شده و او الان برگشته خانه پدری . در حالی که داماد ادعا می کند که او الان روی تختش خواب...
مکالمه تلفنی پدری که فردای صبح عروسی دخترش با خانه...
بی شرف به صورت خونی مامان خیره شد و فکر کرد دنیا از حرکت وایستاده. مامان در حالی که گریه می کرد بغلش کرد و گفت مردا همشون بی شرفن ! همشون بی شرفن! ولی تو وقتی بزرگ شدی کاری که بابات با من کرد ، با هیچ...
بی شرف به صورت خونی مامان خیره شد و فکر کرد دنیا ا...
جووانی بوکاچیو یکی از چهرههای برجسته تاریخ ادبیات ایتالیا است. او را در کنار دانته یکی از اصلاحگران زبان ایتالیایی میدانند. بوکاچیو همچنین از مقامات دولتی فلورانس بود و فضای بسیاری از داستانهایش د...
جووانی بوکاچیو یکی از چهرههای برجسته تاریخ ادبیات...
اصلا به نظر مشکوک نمی یومد. اگه کسی دست بند های دور دستشو نمی دید، هیچ حدسی نمی تونست در موردش بزنه . در باز شد و یه نفر با دوتا لیوان و یه پرونده خاکستری رنگ ، روبروی او نشست. از شکل و شمایلش معلوم ب...
اصلا به نظر مشکوک نمی یومد. اگه کسی دست بند های دو...