هر قدمی که برمی داشت، نگاه های بیشتریم به طرفش برمی گشت، بانک نسبتا شلوغ بود ولی با اون حجم از جذابیت درست مثل ماهی توی جمعیت می درخشید، ترکیب کت و شلوار طوسی یقه اسکی مشکی با ست کمربند و نیم بوت قهوه ای یه کاریزمای خاصی بهش داده بود، معمولا کمتر پیش اومده این مدل تیپا رو تو بانکای پایین شهر ببینم...
ا
نوشته امین سمیعی
خوشحالم که شنونده قصه ها هستید*
🔹صفحه رو دنبال کنید تا داستان های جدید براتون ارسال بشه...🔹
🔹 صفحه قصه ها در تلگرام رو دنبال کنید https://t.me/Ghesse_ha1
🔹 کست باکس https://castbox.fm/va/5193205
🔹شنوتو https://shenoto.com/channel/podcast/Ghesse-ha
فنچک
داستان جالبی بود 👌🌹
BRAND_USER
چه جالب🌷
hassanali.hashempour
داستانشو دوست داشتم
یه روز مردی درحالی که دست بچه کوچیکی رو گرفته ب...
اینقدر این و پا اون پا کرد تا سرم خلوت شد و مشت...
خانم م...
نظرتون درباره این اپیزود چی بود؟
اول چشماتو ببند و بعد گوش بده...
با قصه ها زندگی کن... 💌
صدا و...
با قصه ها زندگی کن... 💌
صدا و...
پادکست قصهها | داستان کوتاه 🎧
پادکست قصهها | داستان کوتاه 🎧
<...تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است