• 6 سال پیش

  • 1.5K

  • 16:05

کفش روی چمن

داستان شب
2
2
0

کفش روی چمن

داستان شب
  • 16:05

  • 1.5K

  • 6 سال پیش

توضیحات
ننه ام ظهرها نمی گذارد بروم بیرون. آن وقت ها که توی یک خانه دیگر بودیم، می گذاشت . حالا نمی گذارد. از وقتی که آمده ایم توی این خانه، خانه که نه گمانم باغ است. خیلی بزرگ است. پر از گل و درخت. تازه فواره هم دارد ولی چه فایده! ظهرها که او می آید ننه نمی گذارد بروم بیرون. تا غذا می خوریم در زیرزمین را چفت می کند که ما نرویم بیرون. یعنی بیشتر به خاطر من...

با صدای
صدره قربانعلی پور

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads