• 3 هفته پیش

  • 6

  • 12:28

06_زنِ آینده (لباس سفیدت را بر تن کن و کمربند طلایی را ببند )

بوبَن خوانی ( خوانش نوشته های بوبَن)
0
توضیحات

این بخش از کتاب «زن زندگی» (که خودش متنی سرشار از تلاقی احساس و تفکره) واجد یک درام فلسفی و روان‌شناختی‌ه؛ گفتار در مورد «اشتیاق» است، اما از زاویه‌ای تاریک و وجودی.

نویسنده با تعبیر «بدجنسی در قلب انسان» استعاره‌ای از نیروی مخربِ خواستن به کار می‌بره. اشتیاق در این نگاه، فقط میل به چیزی یا کسی نیست، بلکه کشش به نابودی مرزهاست. جایی که میل، خودِ فرد را می‌بلعد. وقتی می‌گوید:«اگر بخواهیم بیرونش بکشیم حتما می‌میریم» یعنی این نیرو آن‌قدر بنیادی و در تار و پود وجود ما تنیده است که حذفش مساوی با مرگ روانی‌ست. در ادامه، نویسنده از زبان فضا حرف می‌زند: «هوا سنگین، فضا تنگ. دیگر فضایی نیست مگر برای دو نفر که آماده می‌شوند تا یکدیگر را ببلعند.» اینجا، فضا استعاره‌ای از هستی مشترک انسان‌هاست.

اشتیاق آن‌قدر غلیظ می‌شود که جهان را از حضور دیگری خالی می‌کند؛ فقط «من» و «تو» می‌مانند در وضعیت بلعیدن، یعنی یکی باید نابود شود تا دیگری بماند. و در جمله پایانی این منطق به اوج می‌رسد: «فضا فقط برای یک نفر باقی است.» اشتیاق، به‌جای پیوند، به انحصار و حذف دیگری منجر می‌شود.

نویسنده با ظرافت، دوگانگی «تاریکی و روشنایی» را به میان می‌کشد: «اشتیاق واژه‌ای است برای بیان تیرگی‌ها و نیز روشنایی‌ها. واژه‌ای برای بیان تیرگی میان روشنایی.»ا ین جمله از نظر زیبایی‌شناسی بسیار شاعرانه است؛ مثل نورِ لرزان شمعی که هم می‌تابد و هم سایه می‌سازد. در این تعبیر، اشتیاق نیرویی دووجهی است: هم زایش و زندگی در خود دارد، هم ویرانی و بلعیدن.

ترانه پایانی: نفس با صدای ناصر زینعلی


با صدای

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads