توضیحات
ارادتمند : شیدااصغرزاده هستم.. ؛ واین اثررو ؛...با اندوه فراوان ،تقدیم میکنم به بزرگ مردانی ، که آتش ، همیشه ؛ مهار شجاعتشون بوده.. عزیزانی که لباسی ازعشق به تن دارند..چراکه آتش نشانی نه یک شغل ؛بلکه عشق است...شهدای آب وآتش....میخوام بگم..
تا پای عشق از جونت گذشتی همینه فرق بین ، عشق و عادت
اگه راه شهادت، این ؛ نباشه تو این دنیا؛ به چی میگن ،شهادت
از درون گر گرفته ای اما... دستانت، راز سرشار رودخانه های جاری است....بلندتر از، شعله ها قد کشیده ای.. وفراموش کرده ای ثانیه هایت را..قدرت دست های مهربانت، راز آرامش لحظه هایی است که شعله ورند و عصیانگر....تو؛ درمیان20/ خشم کهنسال ؛ شعله های ناگهان، از خود می گذری، تا شجاعتت تلخی سوزان حادثه را در هم بریزد...زلال، چون اقیانوس ایستاده ای ومی دانم که ، حادثه، تو را نمی سوزاند..
اما ای مهربان ترین آشنا ...توکه همیشه به یاری امیدهایی می شتافتی ،که تا خاکستر شدن، فاصله ای نداشت.. تو که عشق و امید را از زیر انبوهی از خاکستر بیرون میکشیدی..اکنون کجای آوارهای به ناگهان فروریخته؛ آرام خفته ای....و امروز ،راز فداکاری ات، دهان به دهان می چرخد.. ودنیا به تو افتخار میکند...آتش نشان؛... نامت در دفتر روزگار جاودانه باد.....