توضیحات
گاهی وقتا دل آدما پر از رازهای نگفته و سر به مهره...گاهی وقتا دل آدما ، پرازحرفاییه که به زبون اوردنش سخته..خیلیم سخته....
داشتم فکر می کردم : چقدر خوب میشد اگه حرفا مو به ماه آسمون بگم...ماهی که در نهایت درخشندگی و آرامش ؛ عاشقی تنهاست...ماه تابان؛ نگین آسمون بیکران ؛ به حرفام گوش میدی؟؟؟؟
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی
میدونی حسرت چیو میخورم ؟حسرت گذشته ای که خیلی هم دور نیست .گذشته ای که همین نزدیکیاست...ومن فارغ از حس تنهایی آرامشو نفس میکشیدم...آرامش یعنی یه لحظه اینجا بمون حال من با تو خوبه...گذشته ای که بهار رو بهار...تابستون وبهار...وپاییز و زمستونوهم بهار میدیدم.چقدر تنهایی به آدما نزدیکه....چقدر نرم وبی صدا میاد..مثل یه خواب..خوابی که بعدش مثل قبلش نیست...بعدش انگار فقط تویی وافسوس واندوه وهزار سوال..چرا رفت....چرا
کاهش جان تو من دارم و من می دانم
که تو از دوری خورشید چها می بینی
حالا من موندم واشک ..مدیو نم اگر جلوی ا شکامو بگیرم....اینا فقط اشک نیست.... الماسه...پر از حسرت....پر از حرف نگفته وپر از احساس....همشو نقد خریدم از روزگاری که منو بی تو میخواست...چرا آدما همدیگه رو تنها میذارن ... چرا آروم میان ؟ پر هیاهو می مونن وبیصدا میرن.....؟
هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک
تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی
دیگه حتی قلم وکاغذم منو تنها گذاشتند... دلم میخواد تمام خاطراتشو خاک کنم..ولی بدی خاک حاصلخیز اینه که دوباره خاطره ها گل میکنن... ای کاش مادرا قانون فراموش کردنو تو بچگی یادمون میدادن...