توضیحات
تصویر آنروزها در ذهنم کمرنگ بود و وقتی بزرگتر میشدم با تعریفهای مادر پررنگ میشد. دو ساله بودم. پدرم یک ماشین آمریکایی مدل روز داشت و یک خانهی نُقلی در شیراز. کارمند بود. حقوق خوبی میگرفت و میتوانست زندگی آبرومندانهای را اداره کند.
برخی لباسهایم را از ژورنالهای انگلیسی سفارش میداد که با پست برایمان ارسال میشد، مستقیم از لندن. توی خانه تلوزیون بِلِر داشتیم و دستگاه ضبط و پخش کِنوود.