• 3 سال پیش

  • 7

  • 05:00

خوبان بی نام

رادیو شیرازی
0
توضیحات
تصویر آن­روزها در ذهنم کم­رنگ بود و وقتی بزرگ­تر می­شدم با تعریف­های مادر پررنگ می­شد. دو ساله بودم. پدرم یک ماشین آمریکایی مدل روز داشت و یک خانه­ی نُقلی در شیراز. کارمند بود. حقوق خوبی می­گرفت و می­توانست زندگی آبرومندانه­ای را اداره کند. برخی لباس­هایم را از ژورنال­های انگلیسی سفارش می­داد که با پست برایمان ارسال می­شد، مستقیم از لندن. توی خانه تلوزیون بِلِر داشتیم و دستگاه ضبط و پخش کِن­وود. عکس­های قدیمی را که نگاه می­کنم خط اتوی شلوار پدرم جلب توجه می­کند و موهای مشکی شانه­زده و برق کفش­های چرمی­اش. سه ساله که شدم پدرم ماشین نداشت. توی خانه­ای بودیم که مال خودمان نبود. کارمند بود اما بدون حقوقی که بتواند زندگی­اش را اداره کند. نه از لباس نو خبری بود و نه از ضبط کِن­وود. خانه گاهی با علاءالدین نفتی گرم می­شد و

با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads