توضیحات
گوشۀ حیاط روی ایوان نشسته بودم. آن وقتها مردم بیشتر وقت داشتند دور هم باشند. آخرین نسیم شهریوری شیراز هم درحال وزیدن بود و هوای گرم را با بوی آبی که روی آجرنماهای دیوار پاشیده بودند، به هم میآمیخت و به سروصورتم میزد. یکیدو تا از زنهای فامیل بههمراه مادرم در تدارک شام بودند. شیر آب توی حوض باز بود که پر شود. همان حوض کوچک وسط حیاط با آن سنگهای قرمز و زیبا.
با صدای
مهدی میرعظیمی
نوید نیک
مژگان گوهری