زمستون گذشت و بهارون گذشت
عطش رد شد و عطر بارون گذشت
نه غم موندنی بود و نه سرخوشی
جه شیرین، چه تلخ، سخت و آسون گذشت
روزها گذراست، اگر باور داشته باشیم هیچ روزی موندگار نیست، سخت ترین و تلخ ترین روزها نیز آسونتر می گذرن و چه خوب که می گذرن، قطعا حکمتی در گذر کردنشون هست، چون ما کم صبر و کم طاقت یم.
تاریخ انتشار: یکم مهرماه 1404
از اینکه همچنان در معرفی این پادکست همراهی می کنید و برام کامنت میزارین، سپاسگزارم
ممنون که من رو می شنوید
مرضیه علی محمدی
اولین نفر کامنت بزار
صلح در لب...
زمانی که این اپیزود رو می نوشتم، برای اولین بار...
...من اینجا ریشه در خا...
وقتی میای صدای پات، از همه جاده ها م...
ای داغ از قلب پریشانم چه میخواهی، ای جای زخم که...
وسعت کوچک رهایی را از نگاه اسیر باید دید
...
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید...
...
از زمستان چه خواهد ماند، وقتی بهار از راه برسد....
زمانی که این اپیزود رو ضبط کردم، یک ساعت قبلش ی...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است