من تعریف و ذهنیتی از جنگ نداشتم!
خیلی محو و مهآلود یادم هست... یک شب صدای بیب بیب یک نیسان آبی را شنیدیم؛ بعد یک شعلهی سرخ درست در ارتفاعی کمتر از سقف! دست کرد توی کیف دستیاش یک کیف پالتویی چرم درآورد!
اولین اپیزود از فصل دوم پادکست تهران دوست داشتنی؛ فصل جنگ»، پای قصههای حامد عسکری منتشر شد.
پادکست تهران دوست داشتنی دوشنبه هر هفته حوالی ساعت ۲۱ منتشر میشود.
اولین نفر کامنت بزار
همه را اولین بار توی مغازه رهی دیدند
دیوا...
سید رضا برایم قصه را مفصل و رنگی تعریف کرد!
...همه عادت دارند که از یک شنبهی موعود شروع کنند؛...
همان ساعات لش کردن عمو حسین جلوی کولر، وقت طلای...
به ساریخانی نگفته بود ولی دلش لک زده بود برای ...
در نیمه باز بود وارد خ...
آن شب دلتنگی هوریز کرده بود!
" آدما میرن ...
من 23 سالگی خوشبختی دا...
پلک در کامل وا نشده بو...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است