همان ساعات لش کردن عمو حسین جلوی کولر، وقت طلایی ما بود! من تقریبا موتورسواری را بلد بودم و مسلط؛ تا اینکه یک روز عمو حسین تصمیم گرفت موتورش را سر و سامانی بدهد... یک سکه ۲۵ تومنی داد دستم و گفت: برو یه دوری بزن، یه چیزی بخور بعد موتور رو ببر خونه من میام. جایی نریا کره بز!
"پایتخت خودش پایتخت داره، پایتخت پایتخت هم فلاحه! من بچه فلاحم..."
هشتمین اپیزود پادکست تهران دوست داشتنی؛ پای قصههای حامد عسکری منتشر شد.
پادکست تهران دوست داشتنی دوشنبه هر هفته حوالی ساعت ۲۱ منتشر میشود.
BRAND_USER
9 ماه پیشسلام وقت بخیر سه شنبه صبح ها شنیدن اپیزود جدید شما از کارهای اصلی روزم هست. خیلی ممنونم بابت داستان های زیبایی که ما رو به شنیدنشون مهمون میکنید. توصیفات بسیار دلچسب و زیباست. مخصوصاً اپیزود کالای ورزشی ایرج که من فوق العاده لذت بردم از شنيدنش و وارد حال و هوای کودکی شما شدم و شادی پوشیدن لباس استقلال رو حس کردم و.... موفق باشید و مانا 🌹
به ساریخانی نگفته بود ولی دلش لک زده بود برای ...
در نیمه باز بود وارد خ...
آن شب دلتنگی هوریز کرده بود!
" آدما میرن ...
من 23 سالگی خوشبختی دا...
پلک در کامل وا نشده بو...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است