• 3 ماه پیش

  • 24

  • 02:19

شمارۀ 131 - غزلی از حامد عسکری

پانصد غزل-بخش پنجم
0
توضیحات

من نارون صاعقه‌خورده تو گل سرخ


ای دلبری ات دلهرۀ حضرت آدم

پلکی بزن و دلهره ام باش دمادم

پلکی بزن از پلک تو الهام بگیرم

تا کاسۀ تنبور و سه تاری بتراشم

هر ماهِ تهِ چاه نشد حضرت یوسف

هر باکره ای هم نشود حضرت مریم

گاهی عسلم گم شدن رخش بهانه ا‌ست

تهمینه شود همدم تنهایی رستم

تهمینه شود بستر لالایی سهراب

تهمینه شود یک غم تاریخی مبهم

تهمینۀ من، ترس من این است نباشد

باب دلت این رستم بی رخش پر از غم

این رستم معمولی ساده که غریب است

حتا وسط ایل خودش در وطنش بم

ناچاری از این فاصله‌هایی که زیادند

ناچارم از این مردن تدریجی و کم کم

هر جا بروم شهر پر از چاه و شغاد است

بگذار بمانم ..... که فدای تو بگردم

من نارون صاعقه‌خورده تو گل سرخ

تو سبز بمان من به درک من به جهنم


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز