در آستان عشق، فراز و نشیب نیست
آن را که در هوای تو یک دم شکیب نیست
با نامهایش گر بنوازی غریب نیست
امشب خیالت از تو به ما با صفاتر است
چون دست او به گردن و دست رقیب نیست
اشکم همین صفای تو دارد ولی چه سود؟
آیینۀ تمامنمای حبیب نیست
فریادها که چون نیام از دست روزگار
صد ناله هست و از لب جانان نصیب نیست
سیلاب، کوه و دره و هامون یکی کند
در آستان عشق، فراز و نشیب نیست
آن برق را که میگذرد سرخوش از افق
پروای آشیانۀ این عندلیب نیست
اولین نفر کامنت بزار
<...
<...
آهوی وح...
می دانی...
خندۀ صبح...
ای نگاهت ...
شهر خاموش من!
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است