تو پیک نو بهارانی!
هزاران آفرین بر تو دلارامی دلانگیزی
قیامت قامتی داری چه بنشینی چه برخیزی
سراپا گلبُنی جانا مگر با باغ همزادی
گل اندامی گل آمیزی گلاب افشان و گلبیزی
ز دلها آفرین خیزد چو چشمت را بگردانی
شوند آیینهها حیران چو زلفت را به رخ ریزی
بهاران سر انگشت هزاران غنچه رویاند
اگر بر شاخۀ خشکی چو برگ گل بیاویزی
نسیم زلف جانبخشت درختان را به رقص آرد
تو پیک نو بهارانی مسیح فصل پاییزی
کند بلبل غزلخوانی اگر گیسو برافشانی
گلابافشان شود شبنم اگر با گل در آمیزی
میان غنچهها منشین که ترسم گل به رشک آید
بدین نازک تنی باید که از گل ها بپرهیزی
ز بلبل نغمه برخیزد اگر در باغ بنشینی
به پیشت سرو بنشیند اگر از سبزه برخیزی
تو در آغوش پیراهن چو ماهی در دل ابری
مبادا از شبم چون خندۀ مهتاب بگریزی
بدین تاب سر گیسو چرا از غصه بیتابی
فدای مستی چشمت چرا از گریه لبریزی؟
شگفتا قند میسایی بدین شیرین سخن گفتن
ز لبها گل برافشانی ز نیها شکر انگیزی
اولین نفر کامنت بزار
باغبانان را
شهر خاموش من آن
ما را «پری»
دل سرگشتهام
میان شهر در
یارم توئی،...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است