• 1 ماه پیش

  • 12

  • 02:07

شمارۀ 37 - غزلی از رهی معیری

پانصد غزل - بخش چهارم
0
توضیحات

به اقبال شرر نازم که دارد عمر کوتاهی!


نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی

نه بر مژگان من اشکی نه بر لب‌های من آهی

نه جان بی‌نصیبم را پیامی از دلارامی

نه شام بی‌فروغم را نشانی از سحرگاهی

نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی

ندارد خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی

به دیدار اجل باشد اگر شادی کنم روزی

به بخت واژگون باشد اگر خندان شوم گاهی

کی‌ام من؟ آرزوگم‌کرده‌ای تنها و سرگردان

نه آرامی نه امیدی نه همدردی نه همراهی

گهی افتان و خیزان چون غباری در بیابانی

گهی خاموش و حیران چون نگاهی بر نظرگاهی

رهی تا چند سوزم در دل شب‌ها چو کوکب‌ها

به اقبال شرر نازم که دارد عمر کوتاهی


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads