شده بودم سمجترین دختر دنیا، رفته بودم تا خود اداره گذرنامه پیگیر شده بودم که چرا گذرنامهام تا حالا نرسیده پیگیر شده بودم و ایستاده بودم و ناامیدانه نگاه کرده بودم.
فکرش را نمیکردم ثانیههای آخر همان وقتی که دیگر امیدی جز معجزه خودشان نداشتم کارم درست شود.
اولین نفر کامنت بزار
آقا یوسف وسط میدان ایستاده است. سبزپوش، زرهپوش...
مه پوشاننده است و رازدار
و حرکت در آن ارا...
هميشه گفتهاند هر سلامي يك خداحافظي دارد. و هر ...
«هميشه بدون؛ من كنارتم. اگر خودم هم نباشم، قلبم...
درد گرسنگی، رنج جنگزدگی، تیرآهن، سنگ، خون و آو...
ميان شادیهايمان بود كه رفت. داشتيم زندگيمان ر...
مادر هيچوقت دست فرزندش را رها نميكند. چه در راه...
ضحي يعني سپيده دم. يعني آن بارقهٔ نوري ...
حالا كسي تنها، در خانهاي پر از خالي نش...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است