«هميشه بدون؛ من كنارتم. اگر خودم هم نباشم، قلبم كنارته.»
مدتهاست كه پدران و مادران فلسطینی حتی هنگام محبت به كودكشان هم نگران رفتناند. رفتن، نماندن، نبودن. مدت زيادیست كه كسی در اين ديار با خيال راحت فرزندش را در آغوش نفشرده. خيالی كه دلش را قرص كند كه اين آغوشِ امن، هميشگی و مداوم است برای فرزندش. مدت زيادیست كه در اين ديار، بوی باروت و صدای بمب در قربان صدقهٔ مادران میپيچد. مدت زيادیست كه ديگر در فلسطين، فرزندی در كنار پدرش به خوابی آرام نمیرود و خوابهای خوب نمیبيند...
اولین نفر کامنت بزار
درد گرسنگی، رنج جنگزدگی، تیرآهن، سنگ، خون و آو...
ميان شادیهايمان بود كه رفت. داشتيم زندگيمان ر...
مادر هيچوقت دست فرزندش را رها نميكند. چه در راه...
ضحي يعني سپيده دم. يعني آن بارقهٔ نوري ...
حالا كسي تنها، در خانهاي پر از خالي نش...
بهتر است چيزي نگويم. از سنگيني قلب علي(...
چشمها عادت ميكنند. گوشها عادت ميكنند....
بيمردمي بد درديست.
مامانجون خیلی ناگهانی رفت...<...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است