• 6 ماه پیش

  • 25

  • 01:01:40

روزگاری‌ست که سودای بتان دین من است ۰۵۲

رواق / Ravaq
0
توضیحات

«««««می‌بهـا»»»»»

غزل نمره ۰۵۲

فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان


روزگاری‌ست که سودای بتان، دين من است

غمِ اين کار، نشاط دل غمگين من است


ديدن روی تو را، ديده جان‌بين بايد

وين کجا مرتبه‌ی چشم جهان‌بين من است؟


يار من باش، که زيب فلک و زينت دهر

از مه روی تو و اشک چو پروين من است


تا مرا عشق تو تعليم سخن گفتن کرد (داد)

خلق را ورد زبان مدحت و تحسين من است


دولت فقر خدايا به من ارزانی دار

کاين کرامت (سعادت)، سبب حشمت و تمکين من است


يا رب اين (آن) کعبه‌ی مقصود تماشاگه کيست

که مغيلان طريقش، گل و نسرين من است


واعظ شحنه‌شناس اين عظمت گو مفروش

زان که منزلگه سلطان، دل مسکين من است


حافظ از حشمت پرويز دگر قصه مخوان

که لبش جرعه‌کش خسرو شيرين من است



Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands

Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy

با صدای

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads